درباره کتاب:
هولدن کالفیلد نوجوانی هفده ساله است که در یک مرکز درمانی بستری است و ظاهرا قصد دارد آنچه که پیش از رسیدن به این مکان از سر گذرانده را تعریف کند و تمام کتاب بر همین اساس شکل میگیرد. او در ابتدا از مدرسهای تعریف میکند که به تازگی از آن اخراج شده و هنوز دربارهی این مسئله چیزی به پدر و مادرش نگفته است و دلش هم نمیخواد بگوید. او حتی در فکر فرار از خانه است. دوران نوجوانی دوران پیچیدهای است، گویی دستی نامرئی ناگهان آدم را به درون جمعیت بزرگسالان هل میدهد و ما را با احساساتی مثل تنهایی و درک نشدن تنها میگذارد. هولدن درست در دل آن دوران قرار دارد، سرش پر است از افکار تیره و تار و قلبش در افسردگی غرق شده است. هرچند لحن هولدن در طول کتاب تاحدودی خندهدار به نظر میآید ولی ماجراهایی که او تعریف میکند بسیار غمگین و حتی عجیباند.
خواندن کتاب ناتور دشت برای همه میتواند تجربهای لذت بخش باشد، چرا که همهی ما در درون خود یک هولدن کالفیلد داریم.
جروم ديويد سلينجر، نويسنده تاثيرگذار آمريكایی در اول ژانويه سال ۱۹۱۹، در منهتن نيويورك به دنيا آمد. پدرش يهودی و مادرش مسيحی بود. اطلاعات اندکی درباره زندگی سلینجر منتشر شدهاست، و او با توجه به شخصیت گوشهگیر خود، همواره تلاش میکرد دیگران را به حریم زندگیاش راه ندهد. او فقط یک بار حاضر به مصاحبه با خبرنگاران شد و فقط سه جمله به يكی از خبرنگاران نيويورک تايمز گفت: «من نوشتن را دوست دارم. من عاشق نوشتن هستم. اما فقط براى خودم و براى رضايت خودم.»
برشی از متن:
درو که بستم و رفتم طرف اتاق نشیمن، پشت سرم یه چیزی رو داد زد ولی درست نشنیدم چی. مطمئنم فریاد زد «موفق باشی!» امیدوارم اینو نگفته باشه. از ته دل امیدوارم. من که هیچوقت پشت سر کسی داد نمیزنم «موفق باشی!» فکرشو بکنی میبینی خیلی وحشتناکه.
شما هم میتوانید در مورد این محصول نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از فروشگاه اینترنتی کتاب رشد خریده باشید، نظر شما به عنوان خریدار ثبت خواهد شد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.