-
درباره دوبروفسکی:
دوبروفسکی سرگذشت جوانی است؛ به نام «ولادیمیر دوبروفسکی»، که روحی نجیب و بلند همت دارد و سرنوشت وادارش میکند که زندگی راهزنان را در پیش گیرد. پدر ولادیمیر که زمینداری فقیر اما با عزت نفس بوده است، دوستی اشرافزاده و ثروتمند داشته که اتفاقا او نیز زمیندار بوده است. روزی بین آن دو اختلافی پیش میآید و غرور اشرافزاده جریحهدار میشود و برای انتقام گرفتن از پدر ولادیمیر، زمین او را به تصرف خود درمیآید. پدر ولادیمیر بهخاطر ضربه روحیای که میبیند دیوانه میشود.
ولادیمیر، که از سنپترزبورگ از خانه دایه پیرش فراخوانده میشود به موقع میرسد و هنگامی وارد میشود که پدر در بازوانش جان میسپارد و بیدرنگ مأموران، خانهاش را هم اشغال میکنند. ولادیمیر، از روی کینه عمیق هم نسبت به دشمن پدر خود، و هم نسبت به نظام جامعهای که همهگونه امکان سوءاستفاده به ثروتمندان و قدرتمندان میدهد، خانه قدیم خود را آتش میزند، و به جنگل میگریزد. ولادیمیر از آن روز به بعد، با دلاوری و بیباکی به راهزنی میپردازد و پلیس نمیتواند دستگیرش کند.
-
این کتاب برای چه کسانی مناسب است؟
کتاب دوبروفسکی به کسانی که به ادبیات روسیه علاقهمند هستند یا قصد دارند بیشتر با آن آشنا شوند توصیه میشود. در این داستان، مانند دیگر رمانهای پوشکین، نتیجهگیری نمیشود، زیرا که نویسنده میخواهد زندگی واقعی را منعکس کند.
-
درباره نویسنده:
آلکساندر سرگییویچ پوشکین، متولد سال 1799 و درگذشته سال 1837، شاعر، نمایشنامهنویس و داستاننویس اهل روسیه بود. از پوشکین بهعنوان بزرگترین شاعر روس و بنیانگذار ادبیات مدرن روسیه یاد میشود.او پس از اتمام مدرسه در حمایت از اصلاحات اجتماعی به سخنرانی پرداخت و به دلیل تند بودن این سخنرانی ها مجبور به ترک مسکو و رفتن به مولداوی شد. او در مولداوی به عضویت انجمنی برای آزادسازی و استقلال یونان از امپراطوری عثمانی درآمد و در آن به فعالیت پرداخت. سپس در سال 1823 به اودسا رفت و در آنجا نیز با حکومت درگیر شده و تبعید شد. پوشکین عمری کوتاه داشت و در سیوهفتسالگی در دوئل کشته شد اما آثار ادبی مهمی از او به جا ماند و با آثارش بسیار بر نویسندگان روسی پس از خود تأثیر گذاشت.
-
برشی از متن:
بی آنکه مسیر مشخصی داشته باشد، پیش میرفت؛ شاخهها مدام به لباسش میگرفت و بر سروصورت و تنش خراش میانداخت و پایش دائما در گل گیر میکرد، اما او چیزی متوجه نمیشد. نهایتا به دره باریکی رسید که از هر طرف با درختان احاطه شده بود و نهر کوچکی در پای درختان عریان و خزان زده جاری بود. آنجا بود که ولادیمیر متوقف شد و بر علفهای سرد نشست و افکاری – یکی آشفتهتر از دیگری – به سرش هجوم آورد و در اینحال بیش از پیش خود را تنها و رهاشده احساس کرد.
صفحه 58
شما هم میتوانید در مورد این محصول نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از فروشگاه اینترنتی کتاب رشد خریده باشید، نظر شما به عنوان خریدار ثبت خواهد شد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.