- درباره کتاب:
کتاب 1984 شاهکاری از جورج اورول نویسنده رمان قلعه حیوانات است که تا به حال به بیش از ۶۵ زبان ترجمه شده و میلیونها نسخه از آن به فروش رسیده است.
برخی میگویند 1984 ادامه مزرعه حیوانات است با این تفاوت که ماجرای داستان در دنیای انسان ها رخ می دهد.
داستان از شخصی به اسم وینستون اسمیت می گوید که در دنیای وحشتناکی زندگی می کند جایی که سه قانون دارد جنگ، صلح است. آزادی، بردگی است. نادانی، توانایی است. زندگی در این دنیا را تصور کنید . جامعه ای که لحظه به لحظه زندگیتان رصد می شود اجازه نوشتن، عاشق شدن و حتی فکر کردن ندارید که اگر هرکدام از این ها رخ دهد مجازات سختی در انتظارتان خواهد بود. بی اعتمادی به اطرافیان در این دنیا موج می زند.
ابتدای کتاب سرعت کندی دارد و ممکن است تردیدی برای ادامه خواندنش در خواننده ایجاد کند و زمانی که وینستون (شخصیت اصلی داستان) تصمیم به نوشتن می گیرد و همچنین با ظهور شخصیتی به اسم جولیا داستان جذابیت بیشتری پیدا می کند . دست سرنوشت حوادث مختلفی را بر سر راه وینستون و جولیا قرار میدهد که با خواندن کتاب از آنها آگاه خواهید شد.
در حالت کلی وینستون اسمیت نشانگر این ضرب المثل است که یک دست صدا ندارد.
همچنین براساس کتاب 1984، فیلمی با همین عنوان نیز ساخته شده است.
- درباره نویسنده:
اریک بلر با نام مستعار جرج اورول متولد ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ داستان نویس، روزنامه نگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی است که بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروش مزرعه حیوانات ( ۱۹۴۵) و نیز رمان 1984 (اواخر دههٔ ۱۹۵۰)به شهرت رسید. اورول در جوانی به پلیس سلطنتی هند در برمه پیوست و مدتی در هند زندگی کرد و از نزدیک با پدیده فقر آشنا شد. پس از آن هم مدتی را در میان فقرای لندن و پاریس گذراند که این تجربه به نوشتن آس وپاس درپاریس و لندن منتهی شد.
هفت ماه پس از چاپِ کتابِ ۱۹۸۴، اورول در بیستم ژانویه ۱۹۵۰ در اثر بیماری سل درگذشت.
- برشی از متن کتاب:
به خاطر آورد یکبار قدمزنان از خیابانی پُر ازدحام میگذشت که خروش تندرآسای صدها صدا _صداهایی زنانه_ از خیابانی فرعی برخاست که کمی جلوتر بود. فریاد پُرطنین و شکوهمنـــــدِ خشم و درمانــــدگی بود، نالهای بلند و ژرف _«وای!»_ که همهمه کنان میپیچید، مانند طنین ناقوس. قلبش از جا پرید. با خود گفت «شروع شد! آشوب راه افتاد! بالاخره پرولترها زنجیرهاشون رو پاره کردند!» به محل سروصدا که رسید چشمش به دویست سیصد زن افتاد که دور دکههای بازاری خیابانی جمع شده بودند و هیاهو میکردند، با آن قیافههایی آنقدر ماتم زده که انگار مسافران کشتیای باشند که دارد غرق میشود. اما، همان موقع، درماندگی عمومی جایش را به انبوهی مشاجرهی فردی سپرد. معلوم شد یکی از دکهها تا کمی قبل در حال فروش قابلمههای حلبی بوده. اشیایی بدقواره و بیدوام بودند ولی قدر داشتند، چون قابلمه معمولا دشوار پیدا میشد. حالا بیخبر تعدادی از آنها را روانهی بازار کرده بودند. زنهایی که سرشان بیکلاه مانده بود به آنهایی که این کالای دیریاب نصیبشان شده بود تنه میزدند و هلشان میدادند و سعی میکردند قابلمه را ازشان بقاپند؛ در همان حال یک دوجینشان هم دور دکه حلقه زده بودند و دکهدار را به پارتیبازی متهم میکردند و مدعی بودند هنوز قابلمه دارد اما قایمشان کرده. …
شما هم میتوانید در مورد این محصول نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از فروشگاه اینترنتی کتاب رشد خریده باشید، نظر شما به عنوان خریدار ثبت خواهد شد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.