درباره این کتاب:
کتاب وسط ناکجا آباد
همسایهها همه از یه طوفان بزرگ و هولناک حرف ميزنن. طوفانی که ممکنه همه جا رو خراب کنه. اونها حتی خونههاشون رو ترک ميکنن و از شهر ميرن. اما برای «آرمانی» این چیزها اصلاً اهمیتی نداره. اون فکر تولد دهسالگی خودشه. آخه ده سالگی سن خیلی ویژه و خاصیه. سن آدم دو رقمی میشه، آدم عاقلتر میشه و مسئولیتهای بیشتری رو قبول میکنه. همسایهها شهر رو ترک میکنن و آرمانی و خانوادهش توی خونهشون یه جشن تولد میگیرن….
کتاب وسط ناکجا آباد ماجرای یک دختر آفریقایی-آمریکایی به نام آرمانی است که در نیواورلئانز زندگی میکند. وقتی طوفان کاترینا محله آنها را بهشدت تخریب میکند، آرمانی از دنیای موردعلاقهاش جدا میشود. او در جستوجو برای پیدا کردن اعضای خانوادهاش، قدرتهایی را در وجودش کشف میکند و معنی واقعی جامعه را یاد میگیرد.
برشی از متن:
تق، تق، تق. کسی به در اتاق من و سیلی می کوبید.
بلند گفتم : «بیا تو.» صبح زود بود و سیلی کنار من خوابیده بود. دست او را از روی صورتم برداشتم. از اینکه با خواهرم بخوابم، متنفر بودم. آن قدرها هم بد نبود، اما سیلی به جای اینکه جای خودش را روی تخت اشغال کند، همیشه دنبال راه های جدیدی برای چسبیدن به من می گشت.
در، کمی باز شد و پدر سرش را آورد تو. «صبح بخیر!»
با تنبلی و خواب آلودگی گفتم: «صبح به خیر بابا!» عطر دارچین و کاسنی که توی قوری می جوشید، اتاقمان را پر کرد.
« دارم می رم فروشگاه پیت. می خوای باهم بریم؟» آخر هر ماه، وقتی پدر حقوقش را می گرفت، با جورجی به دونات فروشی پیت می رفت و چند دونات تازه می خرید. می دانستم دلیل اینکه این بار به جای جورجی، به من پیشنهاد داده تا همراهش بروم، این است که فردا تولد من است.
سیلی غلتی زد، اما همچنان خواب بود. قبل از اینکه جواب پدر را بدهم، از تخت بیرون آمدم. «تا چند دقیقه ی دیگه آماده م»
شما هم میتوانید در مورد این محصول نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از فروشگاه اینترنتی کتاب رشد خریده باشید، نظر شما به عنوان خریدار ثبت خواهد شد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.