«مرگ تخصص» از آن دست عبارتهایی است که اهمیتشان را تمامقد به رخ میکشند. انتخاب چنین عنوانی مثل راه رفتن روی لبهی تیغ است و شاید بسیاری از مردم را حتی پیش از گشودن کتاب فراری بدهد. حتی به خواننده جرئت بدهد با یافتن یک اشتباه در کتاب مرگ تخصص، پوزهی نویسنده را به خاک بمالد. این واکنش را درک میکنم، زیرا خودم هم در برابر این دست اظهارات کلی به همین احساسات دچار میشوم. در زندگی فرهنگی و ادبی ما، چه بسیار چیزها که خیلی زود به فراموشی سپرده میشوند: شرم، عقل سلیم، مردانگی، زنانگی، کودکی، خوشسلیقگی، سواد، ویرگول آکسفورد و… دیگر لازم نیست دربارهی چیزی که میدانیم هنوز بهطور کامل از بین نرفته است، برایمان مدیحهسرایی کنند.
گرچه تخصص نمرده، سخت در مخمصه است. یک جای کار بدجور میلنگد. اکنون ایالات متحده کشوری است که بسیار به ستایش نادانی خویش علاقه دارد. موضوع فقط این نیست که مردم اطلاعات فراوانی دربارهی علم یا سیاست یا جغرافی ندارند. آری ندارند، ولی این مشکلی قدیمی است و بهراستی اصلاً مشکل نیست. در حقیقت، نمیتوان گفت که مشکل است، زیرا در جامعهای زندگی میکنیم که امورات خویش را با سیستم تقسیمکار میگذراند، سیستمی که هدف از طراحیاش این است که تکتک ما مجبور نباشیم دربارهی همهچیز بدانیم. خلبان هواپیما میراند، وکیل پرونده تشکیل میدهد و پزشک دارو تجویز میکند. هیچکدام از ما داوینچی نیستیم که صبح مونالیزا میکشید و شب هلیکوپتر طراحی میکرد. اشکالی هم ندارد.
-
درباره کتاب مرگ تخصص
تام نیکولز ، مقاله سال 2014 خود تحت عنوان (صدای نابودی: عصر آینده جنگ پیشگیرانه) را که توسط فدرالیست منتشر شد، با تحقیقات فراوان تحت عنوان کتاب مرگ تخصص، چرا صدای متخصصان شنیده نمی شود، گسترش داده است. اصل بحث کتاب این است که مردم (به ویژه در مردم آمریکا) به طور چشمگیری نسبت به تخصص جبهه میگیرند. نیکولز به بررسی منابع این دشمنی میپردازد (بعضی از آنها ریشه در طبیعت انسان دارند، برخی دیگر منحصر به آمریکا هستند و برخی محصول اجتنابناپذیر مدرنیته و فراوانی منابع و دسترسی اند)، مفهوم «متخصص» را مورد بحث قرار میدهد و پیامدهای ویرانگر را در نظر میگیرد و عواقب ویرانکننده از دست دادن اعتماد به موسسات آموزشی را در نظر میگیرد.
کتاب مرگ تخصص روی مسألهی مهمی دست میگذارد که امروز در حوزههای مختلف با آن مواجه هستیم. اینکه مرز باریکی میان تخصصگرایی یا عوامگرایی وجود دارد و به هر سو گرایش پیدا کنیم نتایج و عواقبی بههمراه دارد. کجا باید کار را به کاردان بسپاریم و کجا باید به نظر عموم رجوع کنیم؟ و مهمتر آنکه چطور میشود در حضور دموکراسی از تخصصگرایی صحبت کرد و چطور میشود در حضور تخصصگرایی از قاموس و کیان دموکراسی صیانت کرد؟
کتاب مرگ تخصص نشان میدهد که چگونه انقلاب دیجیتالی، رسانههای اجتماعی و اینترنت به پرورش فرقهی جهالت کمک کردهاند. کتاب بیش از آنکه بهدنبال عرضهی راهکار و راهحل باشد، توجهها را به اهمیت این موضوع و مسأله جلب میکند. از همین رو کتاب «مرگ تخصص» را میتوان تلاشی موفق برای جلبنظر افکار عمومی به موضوع «تخصص» قلمداد کرد.
-
درباره نویسنده
«تام نیکولز» استاد دانشگاه در امور بینالملل است و در حالحاضر در کالج نیروی دریایی آمریکا و مدرسهی توسعهی هاروارد تدریس میکند. او خانواده تحصیلکردهای نداشته است و والدینش هر دو در دوران متوسطه مدرسه را رها کردهاند. اما برخلاف والدین، نیکولز تحصیلات عالیه را پشت سر گذاشته و دارای مدرک کارشناسی علوم سیاسی از دانشگاه بوستون، کارشناسی ارشد از دانشگاه کلمبیا و دکتری از دانشگاه جورجتاون است. او از مخالفان سرسخت ترامپ در انتخابات سال ۲۰۱۶ آمریکا بهشمار میرفت و اعتقاد داشت ترامپ از نظر روحی ناپایدار است. نیکولز امروزه بهعنوان یکی از متخصصان صاحبنام در حوزه مسائل مربوط به روسیه، تسلیحات هستهای و امور امنیت ملی فعالیت شناخته میشود. او قبلاً عضو مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی، شورای اخلاقی کارنگی در امور بینالملل و مدرسه دولتی جان اف کندی در دانشگاه هاروارد بود.
-
برشی از متن
آموزش عالی باید این باور غلط را که هوش همه با یکدیگر برابر است، از بین ببرد. متأسفانه تاثیر فراگیر شدن دانشگاهها در قرن بیست ویکم برعکس بوده است. بسیاری از مردم که در دانشگاه بودهاند یا از کنارش رد شدهاند تصور میکنند همتای برترین متخصصان و پژوهشگراناند. دانشگاه دیگر به معنای صرف عمر با هدف یادگیری و بلوغ شخصی نیست؛ در عوض هجوم جوانان آمریکایی به دانشگاه و رقابت دانشگاه ها برای جذب دلارهای دانشجویان به تجربهای مصرف کننده محور انجامیده که در آن دانشجویان بیش از هرچیز دیگری یاد می گیرند هميشه حق با مشتری است.
پیش از جنگ جهانی دوم .بیشتر مردم حتی دبیرستان را تمام نمی کردند و کمتر کسی به دانشگاه می رفت. در آنزمان فقط خانواده های برخوردار می توانستند فرزندان خود را به دانشگاه های برتر بفرستند. البته گاهی مردان جوان و معدود زنان جوان از سایر طبقات هم پول دانشگاه را به طریقی فراهم می آوردند یا از دانشگاه کمک هزینه دربافت می کردند. حضور در دانشگاه تجربه ای بود منحصربه فرد و اغلب متأًثر از طبقه ی اجتماعی و نیز شایستگی. درعین حال حضور در دانشگاه نشان دهنده ی ظرفیت فرد بود و دانش آموختگی علامت کسب دستاورد. مدرک دانشگاهی کمیاب بود و یکی از داشته هایی بود که متخصصان و عالمان را از بقیه ی جامعه متمایز می کرد.
امروزه حضور در موسسات آموزشی پسادبیرستانی تجربه ای جمعی است. در نتیجه ی افزایش دسترسی به آموزش عالی عالیء کلمه ی «کالج» به تدریج معنای خود را از دست می دهد و دیگر نمی تواند نشانه ی تمایز تحصیل کردگان از بقیه باشد. امروزه «دانش آموخته ی کالج»م عانی فراوانی دارد. متاسفانه « شخصی که دستاورد تحصیلی تایید شده دارد.» یکی از معانی آن نیست.
صفحه 85 و 86 کتاب مرگ تخصص
شما هم میتوانید در مورد این محصول نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از فروشگاه اینترنتی کتاب رشد خریده باشید، نظر شما به عنوان خریدار ثبت خواهد شد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.