قرنها بگذشت داستان بلندی است که شمیم بهار در سال ۱۳۹۹ به رشتۀ تحریر درآورده است.
این کتاب، داستانی تازه و نوست که با فرمی کمتر دیده شده، پیش میرود. «قرن ها بگذشت» داستان بلند گفتوگوی پیوسته زن و شوهری است که در روزهای پرتلاطم آخرین سال این قرن و در «زمانهی همهگیری» تهران را برای همیشه ترک میکنند و راهی شهر دیگری میشوند، آنها در این مسیر درگیر گفتوگوهایی دربارۀ بسیاری از چیزها میشوند؛ از ادبیات گرفته تا ایام زندگی. بهار در ابتدا با پرداختی سینمایی ملال و گرفتاریهای کهنسالی را نشان میدهد و بعد مسیر روایی خودش را در جاده آنهم در زمانه همهگیری پیش میبرد:
«قدمی میزنیم/ قدغن نیست، سفر؟/ چرا قدغن؟/ سفر غیرضروری، زمانهی همهگیری/ قدغن نیست چون که تفریحی نیست»
او سالهای رفته و آدمهای مانده و نمانده را در کنار همسرش به تماشا مینشیند و یک به یک آنها را در کنارشان حاضر میکند تا یاد آنها را زنده کند، البته با شیوه خودش. و از سعدی میگویند و مثنوی میخوانند، انگار نویسنده رفتهرفته با کلاسیکهای شعر ایرانی ارتباط بیشتری گرفته است، همچنانی که از نام داستان برمیآید که تکهای از یک مصرع مثنوی مولانا است:
«فرضیه هست/ تو دهن اینو اون نیس/ ولی هست، گوشه کنار/ که ادبیات قدمایی، که یعنی ادبیات قدر اول/ همون سهچارتایی که داره، هر ملتی هر فرهنگی/ اگه اصلش فرهنگ داره/ بگذرا باقی که خود میکشن خواننده جذب کنن، به هر قیمتی/ ادبیات قدیم برعکسه/ غربال میکنه/ شده که میبینی خواننده پس میزنه، میتارونه/ تاروندن حقاً/ زمان مکان بعله دارهو ضمناً نخیر نداره زمان مکان/ نسل بعد نسل، میانو میخونن و خدا داناست که چی دسگیرش میشه/»
شمیم بهار متولد سال 1319 در تهران است، او در رشته زبان و ادبیات انگلیسی لیسانس گرفت و مدتی هم در انگلستان به تحصیل پرداخت. از سال 1342 تا 1347 دبیر بخش ادب و هنر مجله اندیشه و هنر بود و نخستین داستانش در سال 1342 در همین مجله به چاپ رسید. در همین دوره کوشید در نقدهایی که می نویسد معیار های نوین نقد ادبی رایج در غرب را بکار گیرد؛ و هم از این رو نقدهایی که در دهه 1340 بر آثار ادبی و بعضا سینمایی نوشت ارزشمند و تاثیر گذار بود.
داستان های او مضامینی عاشقانه با بیانی پیچیده و شاعرانه دارد و توصیفی از بحرانهای روحی روشنفکران اروپا دیده ارائه می کند. شخصیت های این داستان ها اغلب اعضای خانواده ای به نام سروش هستند و در هر داستان یکی از آنان در مرکز قرار گرفته است و نیز وجه مشترک تقریبا همه ی آن ها شکست در روابط عاشقانه است.
او اکنون، بعد از سالها کاری جدید را در آستانه 80 سالگی به دست انتشار سپرده است تا با پایان این قرن، روایت خویش را از تجربه زیستهاش به خوانندگانش ارائه کند.
اشتیاقی که مخاطبان داستان فارسی به این اثر در این مدت کوتاه نشان دادهاند، بیانگر کارهای درخشانی است که او در دهه 40 نوشته است. او در سال 98 «دهه 40 و مشقهای دیگر» که شامل داستانهای قدیمی و چند مقاله و یک فیلمنامه بود را چاپ کرد تا بعد از غیبت طولانی، بار دیگر خودش را به مخاطب داستان فارسی معرفی کند.
همچنین ،با وجود این که بهار را معمولا با قهر تاریخیاش از مجلات و مطبوعات و عرصه نویسندگی به یاد میآورند، او در این سالها اگرچه به روایت دوستان نزدیکش هیچگاه از نوشتن دور نبوده اما کاری از او منتشر نشده، بعید نیست در آینده کارهایی که بهار قلمی کرده است، کمکم منتشر شوند.
در قسمتی از این داستان بلند درباره نگاه به آینده میخوانیم:
«-ماجرا حرف نمیزنیم/ گذشته حرف نمیزنیم/ سیاست حرف نمیزنیم/ بیادبی حرف نمیزنیم، حیفش.
-آینده که حرف میزنیم در عوض/ فکر میکردی قرن بعدم ببینیم؟
-قرن 15/ حقیقتش نه/ حالاکه بناست قرن بعد ببینیم مادیات حرف بزنیم/ چوتو ذخیرهای که داریم/ تجدید نظر میخواد/ نقشههایی که داشتیم، گلخونهی شیشه با قابندی فلزی، قلمستانی که میخوای شما با نهالای کمیاب، نایاب حتا/ گمونم همه برآبه.»
شما هم میتوانید در مورد این محصول نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از فروشگاه اینترنتی کتاب رشد خریده باشید، نظر شما به عنوان خریدار ثبت خواهد شد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.