معرفی کتاب باد در بیدزار:
داستان باد در بیدزار (the Wind in the Willows) داستان ماجرا جویی های سرخوشانه ی وزغ، موش آبی، موش کور و گورکن و بازی و شیطنت آنها در میان قایق ها و لذت بردن از خوراکی های خوشمزه و ماجراجویی در وایلدوود است.
داستان با توصیف های پر معنا و تخیل نیرومند پیش می رود. این داستان فانتزی با موضوع دوستی، از نمونه داستان هایی است که هم کودکان و هم بزرگسالان می توانند از آن لذت ببرند و از این جهت در شمار آثار کلاسیک قرار می گیرد. این کتاب، دربارهی ماجراهای وزغ، موش، موش کور، گورکن و دوستی و از خودگذشتگی آنها است. این داستان، سرشار از توصیفهای عمیق، تخیل قوی و خردورزی است.
نویسنده از حیوانات استفاده کرده تا به زندگی انسان ها بپردازد. آن ها رفتار های انسانی دارند و به بهانه این رفتار، طبقه یا افراد خاصی به مسخره گرفته می شوند.
یکی از نکات برجسته داستان، توجه به خرد و خرد ورزی و اندیشیدن است. تنها عقل و درایت است که مشکلات را حل می کند نه جدال و جنگ و به کار بردن حیله و نیرنگ.
درباره نویسنده:
کنت گراهام (Kenneth Grahame) نویسنده شهیر اسکاتلندی زاده ۸ مارس ۱۸۵۹ است. کنت بعد از مرگ مادر و پدر به پیش پدر بزرگ و مادر بزرگ فرستاده شد. آرزو داشت در دانشگاه تدریس دهد یا نویسنده شود اما به استخدام بانکی در انگلیس درآمد. او درسال ۱۸۹۹ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. او اوقات فراغتش را با سفر، قایق سواری، پیاده روی و بیرون رفتن با دوستانش می گذراند. همچنین عاشق طبیعت به ویژه کناره های رودخانه بود. با این کار ها توانست کتاب مشهور خود یعنی (باد در بید زار) را نوشت. متاسفانه با مرگ ناگهانی پسرش افسرده و منزوی شد. او در سال 1932 درگذشت و در آکسفورد به خاک سپرده شد.
برشی از متن کتاب باد در بیدزار:
موش کور تمام صبح سخت مشغول کار بود و خانه ی نقلی اش را تمیز می کرد؛ بار اول با جارو و بعد با برس گردگیری. بعد روی نردبان، پله و صندلی مشغول تمیزکاری شد. با یک دست بوته و با دست دیگرش سطل دوغاب را گرفته بود. آن قدر همه جا را تمیز کرد تا اینکه توی گلو و چشم هایش گرد و خاک رفت و سر تا پای بدن خزدار و سیاهش پر از لکه های دوغاب شد. بهار در هوای بالای سرو زمین زیر پای موش کور و تمام دور و برش در جریان بود و با دلسوزی، به خانه ی محقر و تاریکش راه یافته بود.