-
درباره کتاب شنل پاره:
شنل پاره داستان نسلی را روایت میکند که هیچ رویایی ندارند، نسلی تباهشدهاند، انقلاب روسیه را دیدهاند و جنگهای بزرگ جهانی را تجربه کردهاند. داستان این کتاب به دو بخش تقسیم شده است: بخش اول به زندگی ساشا، شخصیت اصلی کتاب که داستان از زبان او روایت میشود، میپردازد و بخش دوم به زندگی او پس از سفر با عمه و پدرش به فرانسه و 16 سال زندگی پر فراز و نشیبش در آنجا.
ساشا مادر خود را در کودکی از دست میدهد و پس از این اتفاق زندگی خانواده آنها دگرگون میشود. پدرش دچار افسردگی میشود و چندی بعد نیز خواهر بزرگترش – که ساشا بسیار به او وابسته است – عاشق مرد جوانی میشود و تصمیم میگیرد تا برود و با او زندگی کند. این جدایی ضربه دیگری به ساشا وارد میکند و زندگیشان باز هم نسبت به پیش بیثباتتر میشود. بعد از مدتی ساشا و پدرش بههمراه عمهاش برای زندگی به فرانسه مهاجرت میکنند و زندگی تازهای را شروع میکنند. آنها انتظار دارند که در کشوری دیگر زندگی بهتری را تجربه کنند اما مگر میشود انقلاب روسیه و جنگ را به این راحتی فراموش کرد؟
-
این کتاب برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب درباره گذر سریع روزهای خوب کودکیست و همچنین حقیقت زشت و غمانگیز فقر، آوارگی در کشوری دیگر و تنهایی چهره برمیدارد. از آنجا که این کتاب شرایط انقلاب اکتبر روسیه را نیز توصیف میکند، خواندن شنل پاره هم به دوستداران ادبیات و هم افرادی که به وقایع تاریخی علاقهمند هستند پیشنهاد میشود.
-
درباره نویسنده:
نینا بربروا در سال 1901 در خانوادهای مرفه در سن پترزبورگ متولد شد و در نوجوانی شاهد یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ روسیه، انقلاب اکتبر، بود. انقلابی که شرایط زندگی را برای بربروا تغییر داد. او به همراه همسر شاعرش، ولادیسلاو خداسویچ، روسیه را ترک کرد. آنها ابتدا به برلین و سپس به نقاط دیگری در اروپا رفتند و در نهایت در سال ۱۹۲۵ در پاریس اقامت گزیدند، او مدتی اجازه کار در فرانسه را نداشت و مجبور بود با کارهایی چون خیاطی مخارج زندگیاش را تأمین کند. نینا بربروا در طول اقامت در پاریس داستان کوتاه مینوشت و انتشاراتی روسی در خارج از کشور آنها را منتشر میکرد.
-
برشی از متن:
برشی از متن: پاریس، پاریس. کلمهای که ابریشم، خوش پوشی، فراغت و جشن را تداعی میکند، چیزی درخشان و جوشان من شامپانی. شهری که در آن همه چیز زیبا، شاد و سکرآور است، هرجا مینگری دانتل میبینی؛ در هر قدم صدای خش خش دامنی میشنوی. با این کلمه گوشها صدا میکنند و چشمها تار میبینند. من به پاریس میروم. ما به پاریس وارد میشویم. ما اکنون در پاریس زندگی میکنیم… ولی آنچه من از روز اول در پاریس دیدم کمترین شباهتی به ابریشم، دانتل و شامپانی نداشت.
صفحه 43 از شنل پاره
شما هم میتوانید در مورد این محصول نظر بدهید.
برای ثبت نظر، از طریق دکمه زیر اقدام نمایید. اگر این محصول را قبلا از فروشگاه اینترنتی کتاب رشد خریده باشید، نظر شما به عنوان خریدار ثبت خواهد شد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.