اگر عاشق کتاب باشی با زبان هم ورق می‌زنی

يك بار در كودكي براي خريد كتاب اقدام به خالي كردن نمك از كاميون مي‌‏كند، در پايان شب گرچه با پول زحمت خود كتاب را می‌خرد اما به دليل زخم‌‏های به‌وجود آمده از سختی سنگ‌های نمک در دستش، براي خواندن كتاب مجبور مي‌‏شود آن را با زبان ورق بزند. کسی که با زبان ورق زد کسی نیست جز هوشنگ مرادی کرمانی.
هوشنگ مرادی کرمانی متولد سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد استان کرمان است. هوشنگ مرادی کرمانی به دلیل اینکه مادرش را در کودکی از دست داده و پدرش نیز به شدت بیمار بود دوران کودکی را با پدربزرگ و مادربزرگش گذرانده است.
نزدیکی زیاد هوشنگ مرادی کرمانی با عمویش که جوان و معلم بود باعث شد تا او به خواندن کتاب علاقه زیادی داشته باشد و عمو برایش کتابهای زیادی را می‌آورد تا اینکه دوران ابتدایی را تمام کرد و بعد برای گذارندن دوران دبیرستان به کرمان رفت و علاقه او به سینما و فیلم‌نامه نویسی در این دوران آغاز شد.
او در همین دوران کارش را با رادیو آغاز کرد و به عنوان نویسنده در رادیو کرمان مشغول به کار شد. در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات فعالیت مطبوعاتی اش را گسترش داد.

فقر دوران کودکی خالق قصه‌های مجید

زندگی هوشنگ مرادی کرمانی بی‌شباهت به زندگی شخصیت داستانش در قصه‌های مجید نیست علاقه او به کتاب به حدی بوده‌است که وقتی در نوجوانی به دلیل فقرنمی‌تواند کتابی را که مدتها دنبالش بوده بخرد. در خالی کردن بار نمک یک کامیون کمک می‌کند و با دستمزدی که می‌گیرد کتاب را می‌خرد اما شب هنگام وقتی می‌خواسته کتاب را بخواند به دلیل اینکه دستهایش به خاطر نمک زخم شده‌بود نمی‌تواند کتاب را ورق بزند و برای ورق زدن کتاب از زبانش کمک می‌گیرد.
اولین داستان وی به نام «کوچه ما خوشبخت‌ها» در مجله خوشه (به سردبیری ادبی شاملو) منتشر شد که حال و هوای طنز آلود داشت. در سال ۱۳۵۰ اولین کتاب داستان وی «معصومه» حاوی چند قصه متفاوت و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیده‌ای هستم» به چاپ رسیدند. قصه‌های مجید در سال ۱۳۵۳ توسط هوشنگ مرادی کرمانی نوشنه شد. قصه‌های مجید داستان نوجوانی است که همراه با مادربزرگش زندگی می‌کند. مجید و بی‌بی درگیر زندگی فقیرانه و پرحاشیه‌ای هستند و داستانهای همراه با طنز از سوی آنها خلق می‌شود.
این کتاب در سال ۶۴ برنده جایزه کتاب برگزیده سال شد.
آثار او به زبان‌های آلمانی، اسپرانتو، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، عربی، ارمنی و هندی ترجمه شده‌است. اما اولین اثری که از او به زبان انگلیسی ترجمه شده بود داستان «سماور» از «قصه‌های مجید» بود که برای یونیسف فرستاده شد.

آثار هوشنگ مرادی کرمانی

ـ داستان: معصومه/ من غزال ترسيده‌‏اي هستم/ قصه‌‏هاي مجيد (۱۳۵۸)/ بچه‌‏هاي قالي بافخانه (۱۳۵۹)/ نخل (۱۳۶۱)/ چكمه (۱۳۶۱)/ داستان آن خمره/ مشت بر پوست(۱۳۷۱)/ تنور (۱۳۷۳)/ مهمان مامان (۱۳۸۰)/ مرباي شیرين (۱۳۷۷)/ لبخند انار (مجموعه داستان) / مثل ماه شب چهارده / نه ترو نه خشك/ شما که غریبه نیستید (خاطرات) نازبالش.
ـ فيلمنامه: كاكي/ تيك تاك/ كيسه برنج.
ـ نمايشنامه‌‏ها: كبوتر توي كوزه / پهلوان و جراح/ ماموريت (تلويزيوني).
ـ اقتباس سينمايي: 1ـ داستان صنوبر( بيگانه)، محصول افغانستان 2ـ قصه‌‏هاي مجيد ( چهارده داستان) يازده فيلم تلوزيوني و سه فيلم سينمايي، كارگردان كيومرث پوراحمد. 3ـ خمره ( فيلم سينمايي) كارگردان: ابراهيم فروزش. 4ـ چكمه ( فيلم سينمايي) كارگردان: محمد علي طالبي. 5ـ مهمان مامان( فيلم سينمايي) كارگردان: داريوش مهرجويي. 6ـ تنور (فيلم سينمايي) كارگردان: محمد علي طالبي. 7ـ مثل ماه شب چهارده، 11 قسمت سریال تلویزیونی، یک فیلم سینمایی (کارگردان: محمد علی طالبی)

جوایز و افتخارات

کاندیدای جایزه جهانی اندرسن – سال ۱۹۸۶ میلادی
کاندیدای جایزه جهانی اندرسن – سال ۲۰۱۴ میلادی
جایزه کتاب سال ۱۹۹۴ کودکان و نوجوانان اتریش
سیمرغ بلورین بهترین فیلم‌نامه در دوازدهمین جشنواره فیلم فجر (بهمن ۱۳۷۲)
جایزه مهرگان ادب
عنوان نویسنده برگزیده کشور کاستاریکا
جایزه خوزه مارتینی (نویسنده و قهرمان ملی آمریکای لاتین) – سال ۱۹۹۵ میلادی
برگزیده پنجمین دوره چهره‌های ماندگار- ۱۳۸۴ خورشیدی

زندگی شخصی هوشنگ مرادی کرمانی

هوشنگ مرادی کرمانی در سال های ۱۹۸۶ و ۲۰۱۴ نامزد دریافت جایزه جهانی کریستین اندرسن، برگزیده کتاب سال کودک و نوجوان اتریش، نویسنده برگزیده کاستاریکا، حوزه مارتینی کشورهای آمریکای لاتین و آثار او به زبان‌های انگلیسی، فرانسه، چینی، آلمانی، عربی، ارمنی، هلندی، اسپانیایی، اتریشی ترجمه شده است.
ملوک بهروز همسر هوشنگ مرادی کرمانی است که ۴۳ سال قبل با او ازدواج کرد. او خودش نیز نویسنده است او کتابهای یاس‌های وحشی و مرا نرگس صدا کن را نوشته است.
داستان آشنایی این دو نیز شیرینی خاص خودش را دارد. هوشنگ مرادی کرمانی با ملوک بهروز که در همسایگی آنها زندگی می‌کرده‌است در یک روز زمستانی آشنا شده‌است. او در تعریف نحوه آشنایی گفته‌است: وقتی او را دیدم زمستان بود با دوستش به مدرسه می‌رفت تمرین کردم به او بگویم: هواسرد است مواظب باش سرمانخوری! اما او هیچ وقت تنها نبود تا اینکه بالاخره یک روز بهاری او را تنها دیدم و گفتم: هوا سرد است انشاالله سرمانخوری، تعجب کرد و به من گفت: خاکبرسرت!
هوشنگ مرادی کرمانی در مصاحبه‌ای از فقر و تنگ‌دستی در دوران کودکی‌اش می‌گوید و ادامه می‌دهد: که یک سال پول ثبت‌نام مدرسه را نداشته. مدیر مدرسه او را در خیابان درحال دست‌فروشی می‌بیند. جلو می‌رود و می‌پرسد چرا ثبت‌نام نکردی؟ هوشنگ می‌گوید پول ثبت‌نام نداشتم؛ ۱۵ تومان به‌اضافه‌ی پول یک پوشه، عکس و رونوشت شناسنامه.
مدیر از او می‌خواهد فردای آن روز به مدرسه برود. هوشنگ می‌گوید: «خود مدیر پوشه‌ای درست کرد، دست کرد توی جیبش، پولی داد تا بروم عکس بگیرم. روزی از طرف مدرسه ما را برده بودند مسابقه ورزشی مدارس که تشویق کنیم. مدیر مدرسه کنار من ایستاده بود. رفته بودم توی کوک توپ که رسیده بود دم دروازه و همین‌جور که داشتم تشویق می‌کردم و داد می‌کشیدم که «بزن لامروت!» پایم را بلند کردم و محکم کوبیدم به پای آقای مدیر! همان مدیر که مرا از خیابان به مدرسه بازگرداند! خیلی بد شد. من فرار کردم. فردا مدیر مدرسه مرا به دفتر خواست. پایش را نشانم داد، دیدم باد کرده است. گفت: چرا مرا زدی؟ گفتم احساساتی شده بود.

لاک پشت الهام بخش آقای نویسنده

هوشنگ مرادی کرمانی از آن دسته نویسنده‌هایی است که از هر بود و نبودی برای یادگرفتن بهره می‌برد. از لاک‌پشت محبوبش هم برای بهتر نوشتن کمک گرفته است؛ این لاک‌پشت را از زادگاهم آوردیم. بیشترین کمک را به من می‌کرد. شخصیت محکمی داشت. هر وقت من خوش‌حال یا ناراحت بودم به این لاک‌پشت سری می‌زدم. با بی‌قیدی از زیر گل و سبزه‌ی حیاط می‌آمد سمتم. انگار می‌گفت تو چقدر بینوایی که برای یک جایزه و این مسائل بی‌ارزش خودت را به زحمت می‌اندازی. برایم گل می‌آورد و دوبیتی‌های روستایی می‌خواند. مدتی قبل مرد.
مرادی کرمانی گاهی دینش را با داستان نوشتن ادا می‌کند. او از برخورد و انتظار مردم از نویسندگان، داستانی تعریف می‌کند: «یک بار رفتم نان بخرم نانوایی شلوغ بود. فکر کردم یک دانه بخرم. وقتی نوبت به من رسید نانوا پرسید چند تا؟ من گفتم سه تا. وقتی خواستم بروم خانمی گفت بفرما، این هم از نویسنده‌ای که به بچه‌ها از نظم و حق دیگران می‌گوید، خودش رفت جلو و سه تا گرفت. هوشنگ اول نمی‌خواست حق دیگران ضایع شود و اتفاق نا‌خواسته افتاد؛ اما هوشنگ دوم که ناظر بر ماجرا بود آن را تبدیل به داستانی طنز می‌کند

نظر همسر مرادی کرمانی درباره زندگی با یک نویسنده

همسر هوشنگ مرادی کرمانی می‌گوید: تمامی فعالیت‌های اعضای خانواده یک هنرمند در سایه اندیشه‌های او تعبیر می‌شود و این باعث دشواری کار اعضای خانواده او خواهد شد.
قاعدتا هر فردی مسئول رفتار و کردار خویش است اما زمانی که با یک هنرمند زندگی می‌کنید تمامی اعمال و رفتار شما به نوعی در چهارچوب دیدگاه‌ها و نگرش دیگری (هنرمند) تعبیر و تفسیر می‌شود.
نویسنده کتاب «یاس‌های وحشی» تصریح کرد: همه فعالیت‌های اعضای خانواده یک هنرمند، فارغ از این‌که آن هنرمند در چه حوزه‌ای به شهرت رسیده باشد، در سایه افکار، عقاید و اندیشه‌های او تعبیر و تفسیر خواهد شد و این کار را مشکل می‌کند.
همسر هوشنگ مرادی کرمانی در تعریف شریک زندگی یک هنرمند می‌گوید: اگر کار را از روز اول با هم شروع کرده باشند، قصه متفاوت است اما وقتی از وسط زندگی یک نویسنده با او شریک می‌شوی کار به مراتب سخت‌تر است چرا که در هر فعالیت موفق تو سایه بزرگ هنرمند شریک زندگی‌ات سنگینی می‌کند و خلاقیت تو کمتر دیده می‌شود.
ملوک بهروز همچنین درباره تفاوت زندگی یک هنرمند در ایران و سایر کشورها می‌گوید: من فکر می‌کنم محدودیت‌هایی که برای هنرمندان ما به ویژه نویسندگان وجود داشته و دارد خیلی زیاد است به گونه‌ای که خود نویسندگان هم به صورت خود به خود به نوعی به خودسانسوری می‌پردازند و این منهای آن سانسوری است که از طریق جاهایی مثل ارشاد صورت می‌گیرد و همین مساله باورپذیری اثر را کاهش می‌دهد.
جالب است بدانید هوشنگ مرادی کرمانی که از نویسندگان بزرگ ایران است به گفته خودش چندین سال طول کشیده تا دیپلم بگیرد. او گفته‌است: نوشته‌اند من ۱۵ سالگی دیپلم گرفتم و به تهران آمدم اصلا من یکی از آرزو‌هایم این بود که دیپلم بگیرم. دو سه بار رد شدم تا توانستم دیپلم بگیرم.

فرزندان هوشنگ مرادی کرمانی

هومن، گلرخ و بیژن سه فرزند هوشنگ مرادی کرمانی هستند که آنها نیز به مانند پدرشان بسیار به کتاب و کتابخوانی علاقه‌مند هستند. گلرخ به گفته مادرش علاقه زیادی به عرفان دارد و در این راه بسیار از پدرش می‌آموزد. بیژن فرزند دوم خانواده‌اش او مدتهاست که شعر و ترانه می‌گوید اما تا سالها پدرش از این موضوع خبر نداشت.
هومن فرزند بزرگ خانواده که زندگی مستقلی دارد درباره پدرش می‌گوید: پدرم بیشتر از یک پدر دوست من است.
او بسیار به پدرش افتخار می‌کند و او را دوست دارد.
زندگی مرادی کرمانی زندگی بسیار ساده‌ای است. او می‌گوید من فرد ثروتمندی هستم چون سه فرزند بسیار خوب دارم که عزیزان من هستند و زندگی خوبی با آنها دارم.

دیدگاهتان را بنویسید